اهورا جاناهورا جان، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

اهوراي بي همتاي ما

نفس گیر و روح پرور

سیزده و چهارده ماهگیت رو نفهمیدم چطور طی شد و ثبتش نکردمش, بس که دنبالت میدوم آقا کوچولو!  در واقع یا من بدنبال تو میدوم یا تو دنبال من میدوی کوالا. حسابی بهم چسبیدی و منم نگران که چطور از پس این وابستگیت برآم. همه ی امیدم اینه که به وقتش راه خودت رو می یابی و ازم جدا میشی و الان وظیفه ی مادری من اینه که حسابی بهت محبت کنم تا سیر عاطفه شی. اگه به آشپزی بپردازم که باید سرآشپز اهورا تنگ بغلم باشه و نظارت کامل بر جریان پخت و پز مواد داشته باشه,, کابینت قابلمه ها و کشوی ملاقه و ابزار بی خطر آشپزخونه هم خونه ی مامان بزرگی هم خونه ی خودمون کاملا در اختیارته و از فعالیتای بیشمار روزانه مون جمع کردن اونا بعد از هر بار پخش و پلا کردن بدستای ...
26 بهمن 1394

ستاره ی آهنی و قلب طلایی

کاشکی آمار زمین خوردنای روزانه ت رو نوشته بودم تا وقتی بزرگ شدی و یه وقتی خدای نکرده یه کوچولو چرخ به کامت نچرخید و زمین خوردی یادت بیاد که چقدر شکست ناپذیر و خستگی نشناس بودی، یادت بیاد که وقت فسقلیات چطور بلافاصله بعد از هر زمین خوردن دوباره می ایستادی و به راهت ادامه میدادی حتی اگه گریه های از سر دردت وقفه ای کوتاه در حرکتت ایجاد میکرد. از اون طرف وقتی محکم بغلم میکنی و فشارم میدی همه ی دنیا از آنِ منه، چطور اونهمه احساس رو توی قلب کوچولوت جمع میکنی و از چشای نافذت می تراوی؟ کِی اینهمه فراگرفتی حس کنی و حست رو منتقل؟ هر لحظه ی صورتت لبریز از یه احساس بانمک و زنده ست که واقعاً هیچ جوره نمیشه ثبتش کرد کوچولوَک! من تشنه ی اینهمه ابراز اح...
1 بهمن 1394
1